به نظر می ‌رسد سده‌ی هجدهم لحظه ای است که آهنگ زندگی اقتصادی شروع به تندشدن کرده است. از نظر کسانی که در آن دوره زندگی می ‌کردند و می نوشتند، آن عصر، عصر «تجارت» بود، اوج یا تاری دوره ای طولانی از تکامل اجتماعی سلوک، قوانین و حکومت یک کشور و نیز نیروهای تولیدی و الگوهای مصرف آن. این ایده که جامعه تجاری است، شامل ملاحظات اجتماعی و نیز اقتصادی بود که در آن بر سرشت فرهیخته، و حتی آراستهی، سلوک زمانه تأکید ورزیده می شد، سلوکی که به مدد آنچه گمان می رفت شیوه ای پالوده تر برای زندگی و افق های فرهنگی بسیط تر باشد، امکان پذیر شده بود.
 
تفاوت در ثروت و سبک زندگی عظیم بود؛ در انگلستان درآمد سالیانه نجیب زاده ای بزرگ می توانست به ده هزار پوند برسد، درآمد شوالیهای موفق به ۸۰۰ پوند می ‌نویسد، و درآمد کارگر تهی دست ۱۰ پوند بود. اما نردبان اجتماعی با دقت در سراسر طول خود درجه بندی شده بود و میزان معینی از تحرک اجتماعی می توانست در پله های نزدیک به هم رخ دهد و این بیش از سایر کشورهای اروپایی بود که در آنها ساختار طبقاتی متحجر بود و پله های نردبام از هم فاصله‌ی بیشتری داشتد. با اینکه اندیشه ورزی روشن نگری افق های فکری و فرهنگی زمانه را گشوده بود، زندگی برای بسیاری هنوز فلاکت بار شمرده می شد. چنانکه خبرنگار نورثهامپتون مرکوری در سال ۱۷۳۹ نوشته بود: «هرگز پارچهی توری و گلدوزی شده بر پشت مردان شیک پوش را نمی بینم اما فکرم به انگشتان تهی دستی معطوف می ‌شود که آن را درست کرده است.
 

[جمعیت و مناطق شهری]

 املاک بزرگ و زمین های پهناور ما بدون کار آنان به چه درد می خورد؟ با این همه، پایه های بیش از پیش اقتصادی مناسبات اجتماعی، معیارهای جدیدی از مصرف را برای بسیاری ممکن ساخت که برای یک نسل پیش تر تصورناپذیر بود. حتی همین معیارها به طور یک دست برای همه حاصل نشد. جمعیت و مناطق شهری افزایش یافت. جمعیت انگلستان از 9.4 میلیون نفر در سال ۱۷۰۱ به 10.5 میلیون نفر در سال ۱۷۵۱ و ۱۶ میلیون نفر در سال ۱۸۰۱ افزایش یافت و جمعیتی که در مناطق شهری زندگی می ‌کردند به نحو چشمگیری زیاد شد. لندن سرآمد همه‌ی شهرها بود اما منچستر، لیورپول، بیرمنگام، بریستول، لیدز، گلاسکو، ادینبرو و دوبلین نیز همگی مناطق در حال رشدی بودند. رشد شهری با توسعه‌ی خانه های آجری تراس دار، مربوط به عصر جورج، همراه بود که سبک زندگی سالم تر و جادارتری را برای بسیاری به وجود آورد. بهبود آبراهه ها و جاده ها، راه نفوذ فرهنگی کلان شهرها را در مناطق دیگر گشود و زیرساختهای حیاتی را برای شکوفایی پیوندهای تجاری بین شهرهای به سرعت در حال رشد فراهم آورد. زمان مسافرت های زمینی کاهش یافت: زمان سفر از ادین برو به لندن از ۲۵۶ ساعت در سال ۱۷۰۰ به ۶۰ ساعت در سال ۱۸۰۰ تقلیل پیدا کرد و در همین دوره زمان سفر از بات به لندن از ۵۰ ساعت به ۱۶ ساعت کاهش یافت. همانند سده‌ی بیستم، بهبود جاده ها به ازدیاد تعداد مسافرت ها، تراکم جمعیت و افزایش اخلاق گرایانی منجر شد که دغدغه‌ی سرعت را تقبیح می ‌کردند. در سال ۱۷۶۷، لاندن مگزین گزارش کرد که: «در کنت نشینهای یورک و لانکاستر پینه دوز نایاب است اما باید دو روزه این موضوع به پسردایی او در و اپینگ ابلاغ شود» .
 
بهبود ارتباطات به معنای آن بود که مردم و اجناس می توانستند آسانتر جابه جا شوند؛ به همین ترتیب، مدهای روز و سلیقه های مصرف کننده نیز به آسانی انتقال می یافت. سده‌ی هجدهم از سوی پارهای مورخان دورهی «زایش جامعه‌ی مصرفی» تشخیص داده شده است ، چراکه چشم هم چشمی اجتماعی خود را در آگاهی از مدهای به سرعت گذرای لباس و لوازم خانه نشان می ‌داد. اگرچه پاره ای از کارخانه داران دقت می ‌کردند تا حمایت سلطنت و اشرافیت را برای ارتقاء صلاحیت های مرسوم کالاهای خود کسب کنند، بازارهای مصرف کننده ای که به این گونه توسعه می یافتند، اساسأ عامه پسند بودند و نه از لحاظ اجتماعی انحصاری. پیوست «الف» شرحی است اثر روی پورتر از جامعه‌ی انگلستان در آن زمان. در این پیوست توصیف می ‌شود که چگونه رشد مغازه ها و تبلیغات در روزنامه ها امکان داد تا مدهای جدید به سرعت از لندن به شهرستانها انتقال یابند و به این گونه در ایجاد نخستین بازار ملی پوشاک و لوازم خانه نقش داشتند.
 
پورتر در این گزیده به شکل گیری یک بازار ملی و به اهمیت رشد تبلیغات اشاره میکند. وی افزایش دسترسی به اسباب و لوازم خانه -پرده، پتو و نمد، همراه با آینه و سرویس غذاخوری و نیز لباس های مد روز را ذکر میکند. سده‌ی هجدهم زمانه ای بود که جوسایا وجوود سفالگری را تجاری کرد و سرویسهای غذاخوری و چای خوری گران قیمتی ساخت که ثروتمندان و طالبان مد با اشتیاق در جست وجوی آن بودند؛ زمانه ای که چیپنداله، هپل وایت ۶ و شراتون طرح های جدیدی را برای اسباب و اثاث شیک درافکندند؛ زمانه کارد و چنگال، سگک و دکمه‌ی نقره ای عصر جورج، منسوجات جدید، کلاه گیس های بلند، گونه های جدید حیوانات و انواع تازهی گیاهان.
 
پوتر هم چنین در این جا به خرت و پرت ها و «زلم زیمبوها» و «تحفههایی» اشاره میکند که از سر هوس خریداری می شدند و برای احساس در حال رشد تازه پرستی جذابیت داشت. هم چنین به رشد خرده فروشی، که کالاها را به طور وسوسه انگیزی به نمایش میگذاشت، و قدرت تبلیغات در ایجاد تقاضا برای محصولات جدید روز توجه کنید. لندن به عنوان خیره کننده ترین مرکز خرید در سراسر اروپا شهرت یافت، شهری با خیابان های پیاده رودار و بسیار روشن و پر از فروشگاه، که حتی سرسخت ترین آدم ها نیز نمی توانستند در برابر وسوسه‌ی نمایش پرزرق و برق ویترین های شیشه ای جلوی آنها مقاومت کنند. با خواندن این توصیف از تبلیغات و خرده فروشی در سده‌ هجدهم، از فهم این نکته تعجب نخواهیم کرد که چرا مراکز خرید و بوتیک های سده‌ بیستم، با پنجره های کمانی و دکورهای بدلی، از لحاظ سبک نوجورجی هستند. حتی تجاری کردن لیوان ها و دستمال های یادبود که با نمادهای رویدادهای ملی آذین بندی شده اند، پیشینه های بی کم و کاست تاریخی دارند.
 
منبع: درآمدی بر فهم جامعه‌ی مدرن، کتاب یکم: صورت‌بندی‌های مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی،صص193-191، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397